ارغوان جونارغوان جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

به رنگ ارغوان

اولین قدم دخملم

عشق من 2روز مونده بود که 14 ماهت تموم بشه خودت 7 قدمی برداشتی و رفتی رفتی تا افتادی... یک هفته ای بود خودت بدون کمک بلند میشدی  قدم برمیداشتی ولی به زور من..ولی اون روز خودت به عشق زن دایی لیلا بلند شدی ونصف فرشو راه رفتی ...از  اون روز هر روز چند قدمی میری و میوفتی  چهار دست و پا تو ادامه میدی.... تو هر جور باشی من یه نفر عاشششششقتمم..میفهمی عاشقققققتم....خلاصه اینکه تا کامل راه رفتنت مونده هنوز ولی همین روزی چند بار یه استارتی هستش دیگه....  
22 مرداد 1393

خریدن سه چرخه واسه ارغوان جونممممم

 ... مبارکت باشه. .میخواستیم ماشین شارزی برات بخریم ..طی تحقیقاتی که کردیم دیدیم امسال نمیتونی استفاده کنی و برات بزرگه موکولش کردیم واسه سال بعد که بزرگ تر بشی تا بتونی باهاش بازی کنی...بعد رفتیم برات سه چرخه خریدیم ... اولش زیاد تمایل نداشتی بهش بعد که بابا محمد تورو باهاش برد پارک علاقمند شدی بهش نفسکککک... یه دنیا دوست دارممممممممم ...
1 مرداد 1393

13ماهگیت مبارک گلم

عشق مامان 13 ماهه شدی. .. و چه زود میگزره این روزهای شیرین تر از عسل. ... دخترم این روزا بیشتر از قبل با خودت مشغول میشی... میری میچسبی به میز تی وی و مبل و غیره و جدیدا هم یاد گرفتی میری روی میز و مبل و تخت و .. منم نگران که نکنه از پشت بیوفتی..شیطونک من. .. این روزا خیلی میریم مسافرت فیروزکوه روستای اب و اجدادی... تو هم کلی خوش میگدرونی.. . البته هنوز از راه افتادنت خبری نیست. .ولی مطمینن تا چند تا پست دیگه خبر راه افتادنت و ثبت میکنم ... کاملا بهم میفهمونی که چی میخوای و از این بابت دختر باهوشی هستی و من و کمتر خسته میکنی..البته خستگی زود گدر چون مگه میشه ادم با وجود همچین گلی خسته بشه بابا محمد که از سرکار میاد تورو میبره پارک و 1 ساعتی...
1 مرداد 1393
1